من مجردم .خیلی ها ممکنه بگن به ما چه یا خواستی سر وقتش عروسی کنی یا یا یا .
بحث سر عروسی کردن و دنبال خواستگار تو وبلاگ گشتن نیست - به خدا - چند سال پیش من تا پای سفره عقد استعاره ای رفتم ولی نه گفتم , انتخاب مناسبی نبود- بعداً می گم - راستش بعضی ها زندگی رو راحت می گیرند مثلا اگه خودشون آهو باشن ایرادی نمی بینن که شریک زندگیشون یه سمور یا مرغابی باشه , من یک جورایی به این آدم ها غبطه می خورم چون دید مثبتی به زندگی دارند البته تا جایی که به وادی توهم وارد نشدند ؛ من مثل گربه سفید و سیاهی می مونم که فقط با یک گربه دیگه که حتماً هم باید سفید و سیاه باشه جور می شم تا الان که اینطوری بودم . ولی خوب عاشق شدم . منظور اون احساس زودگذری که انگار جاذبه زمین کمتر شده و با دیدن عشقش آدم فکر می کنه کل کائنات فقط برای این لحظه خلق شده نیست . اون احساس رو هم داشتم - دروغ چرا - ولی من در مورد بعدش حرف می زنم حدوداً یکسال و شش ماه بعد که خوب همدیگر رو شناختید و تازه دیدید که عشقتون مثل بقیه مردم پر از خوبی و بدیه و نه شاهزاده قصه هاست نه پری آسمونی .
خوب این موقع عقل سر جاش میاد و یه چک آپ اساسی می کنه که ببینه تا الان با کی بوده , بیشتر اوقات آدم ها به هم نمی خورن یا دنبال تجربه حس قبلی سراغ عشق تازه ای می روند ولی بعضیها , صبر می کنند و باهمه ایرادها و اشکالهای طرف می سازن : بدون اینکه در قید ازدواج باشن , بدون توقع خیالی عوض کردن دیگری . شاید از ترس تنهایه , شاید از روی عادته ولی گاهی اوقات بعد از حداقل دو سال ما به یک شناخت تازه ای از رابطه که اولش با عشق شروع شده بود می رسیم , معبود ما دیگه زمینه ولی حالا فقط احساس علاقه کور نیست که ما را به هم جذب می کنه : شناخت , رفاقت , همدلی , همدردی و کلی حسهای تازه دیگه .که اگه خوش شانس باشیم همه اینها را در این رابطه تحول یافته , پیدا می کنیم و اگه خیلی خوش شانس باشیم یک روزی تو چشمهای هم نگاه می کنیم و تمامی شیاطینی که در طینت طرف مقابل بود رو می بینیم ولی عیبی نداره چون اون هم شیاطین مارو می بینه و ما همدیگر را با همه اینها قبول می کنیم , به هم دست می دیم و قول می دیم که هر وقت لازم شد فرشته هامون رو به هم قرض بدیم .
این احساس از نظر من لااقل از عشقی که نتیجه ترشح یک هورمونه خیلی بالاتر و بالغتره . زوجهای زیادی هم هستند که هم عشق هم اند و هم دوست و کمک و غمخوار هستند و ازدواج فقط یک قرار داده گوشه یک کشو .
منم دلم می خواد دوباره عاشق شم . نگید سر پیری .چکار کنم از وقتی یادم میاد رمانتیک بودم .
دلم می خواد تو این هوای سرد و بارونی نیم ساعت علاف یکی بشم که تو ترافیک مونده . همیشه براش یک عطر بزنم که آخرش عادت کنه . شبها از بدقولیش آروم آروم و تنها گریه کنم و با یک شاخه گل ببخشمش . دلم می خواد لاتاری ببرم و چهارسال دیگه هم با هم باشیم و ایندفعه رک بهش بگم اگه منو زیر بارون بکاری بر می گردم خونه و اونم باور کنه و شاید دوباره منو زیر بارون بگذاره شاید نه . ولی هیچوقت از قصد منو نرجونه چون آدم رفیقش رو از قصد اذیت نمی کنه .نه زیاد .می خوام عاشق شم نه برای اینکه تنهام .راستش نه بچه ام که همیشه یکی باید دستم رو بگیره نه از خودم می ترسم .می خوام عاشق بشم چون یک حسی یک جایی می خواد که هزار ویک رازم رو برای یکی بگم و یک دریا احساس رو با یک گربه سفید و سیاه ذیگه مثل خودم شریک شم . میخوام عاشق بشم چون وقتی عاشقم آدم بهتر و زنده تری ام تا وقتی نیستم .
پیوست : تو این هوا آهنگ not only human با صدای Heather nova می چسبه .البته این عکس آلبوم siren است . آهنگی که گفتم رو تو آلبوم redbird پیدا می کنید .
ممنون از شما که این نوشته های خوبتون و اشتراک میذارید
ممنون از شما که تشویقم می کنید . هر با ر که نظر دوستان را می بینم کلی حالم خوب می شه .
توجه کردید چقدر حرف دارید ، که قراره بعدا بگید . هنوزم نگفتید. من تمام پست هاتون و خوندم گفتم شاید الان بعدا شده باشه
درست می فرمایید و لی من همین طوری هم خیلی وراجم .
ممنون که همه پستهای من رو خوندین .خیلی سرحال اومدم