مطمین نیستم , ولی فکر کنم جادو شدم .

خدایا ! چه اتفاقی داره برام میافته !این یه فاز جدیده که توشم _ چون انصافا زیاد جو گیر می شم _  ولی فاز - معادل فارسیش چیه ؟_ خیلی کلمه کم عمقی برای این حال جدیدیه که پیدا کردم . بگذارین بگم : از خواب بلند می شم , بدون استثنا هر روز صبح معجون لیمو و آبجوش می خورم . یک دوری تو یوتوب می زنم که ببینم اهالی استکبار غرب چه آتیشی می سوزون . اتاقم رو مرتب می کنم !من!!! اتاقم رو مرتب می کنم ! نه خیلی ولی اینقدر که بشه توش راه  رفت .بعد ورزش در خانه یک ساعت . سرشونه هام درست مثل ورزشکارا شده ولی پاهام همچنان چاقن . اما من عین خیالمم نیست ! یعنی منوسحر  کردن؟ بعد می رم حموم و بر خلاف حتی سه ماه پیش کلی بخودم می رسم و لوسیون  و بقیه حواشی رو استفاده می کنم -یعنی اگه از بین  انگشتای پای من یه میکروب پیدا کردین جایزه دارین -بعد یک پیراهن بلند توری بلند تا نوک پا می پوشم ً! یعنی کسی معجون تو چایم ریخته ! اصلا به نوشته های قبلیم که نگاه می کنم خودم رو نمی شناسم .چند ساعت رو زبان و تمرین تکلم و کلا کتاب خوندن می گذره  , بعد ظرفا رو می شورم !من!!! یا از دور یوتوب های مختلف از بلاگرهای مختلف در باره عملهای جراحی مشاهیر هالیوود گرفته تا توصیف مارکسیسم و رابطه اش یا عدم رابطه اش با دگر باشها گوش می دم و تمام مدت با موسیقی که در کار نیست آروم از این پا به اون پا می شم . 

ولی فقط اینها نیست , من هنوز ده کیلو  اضافه وزن دارم  ولی انگار پنجاه کیلو سبکترم , عاشق رنگ پوست گندمیم و کک و مک های صورت گردم شدم , اصلا به فردا فکر نمی کنم , بعضی وقتا -بگو هر روز - دوباره لباسم رو عوض می کنم یک دامن چنین دار و بلیزی که بالاتنه لاغرترم رو بیشتر نشون می ده می پوشم و تقریبا با همه سبک آهنگی می رقصم . یعنی جدی جدی مغزم  رو از دست  دادم ؟ یه خرید کوچیک برای شیر نیم ساعت _ حداقل_  نیم ساعت وقت می بره .من که  حداقل از عروسی خواهرم تا حالا کرم پودر نزده بودم یک کرم پودر ریقیق خوشرنگ می زنم بعد وقعا خجالت می کشم بعدش چجوری آرایش می کنم ولی اینجا دقیق می گم . یه هالایتر بر می دارم و بجای سایه ازش استفاده می کنم . تو این مدت عاشق چشمام شدم . یعنی جدیا ! بعد رژ لب dusty pink من !! نصف لباسهای مادرم تو کمد منن . چون درسته سه سایز برای من بزرگن ولی جنسشون بیشتر حریر و یک حالتی لَخته . تیپم که کاملا عوض شده . همش شده یک مخلوطی از لباسهای حریر مانند و چطوری بگم مثل این پریریها فقط یکم چاقتر!یعنی یک نفر مثل من تو شهرک لباس نمی پوشه ! موهام رو هم مدل هنرپیشه های دهه چهل و پنجاه میلادی کوتاه کردم و مدام سشوار می کشم !عاشق مژه هامم ! وای خدایا ! مردم از بس علامت تعجب گذاشتم . 

ولی اینا فقط ظاهره . اصلا از درون یک موجود دیگه شدم . به گور همه چیز ! گذشته ! حسرت ! افسوس ! تنهایی  ! نه اینکه نیستن ولی مثل پتکم تو ملاجم نمی زنن . یک عطر _ ZEN- پیدا کردم با آخرین پس اندازام خریدم و باهاش رابطه سمبیوتیک دارم , واسه خرید یک بسته نون طوری وقت می گذارم که انگار می خوام برم  سرقرار , راه رفتنم هم عوض شده , دیگه هول نمی زم انگار نیم متر تو هوام . 

همه اینها که گفتم ظاهری بود , در آستانه تولد چهل و یک سالگیم , یک زن , یک دختر بچه , یک موجود شگفت انگیز عجیب و غریب در حال بیرون پریدنه و من جدا نمی دونم جلوش رو بگیرم یا نه  . بعدا بیشتر توضیح می دم الان می خوام ویلون همراه با دود سیگار ببلعم .

پیوست : موقع تایپ متوجه شدم , لاک ناخونام اکلیل نقره ای_ اکلیل!_ البته بغیر از نخن بلندترین انگشتم که سیاهه و جهتش رو به این جامعه است . بعضی چیزها هیچوقت عوض نمی شن !

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 14 مهر 1400 ساعت 19:21

واو...چقدر لذت بردم ازین آدمی که شدی.واقعا جذاب شدی

قربونت برم . کجایی دختر . یه پیغامی چیزی بده , دلم یکذره شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد