جزئیات اولیه از جادو شدن من

وقتی صحبت از رابطه دانش با قدرت می شد , من همیشه طرفدار  طرز فکر سِرسی بودم منظورم : آن صحنه خاص سریال بازی تاج و تخت بودم که در فصل نمی دونم چندم لرد بیلیش ( little finger ) به سِرسی می گه : اطلاعات قدرته .  و البته سِرسی با همون سبک خاص خودش _ به نگهبان ها می گه که لرد بیلیش  را بگیرند و سرش و ببرند , بعد می خنده و می گه " ولش کنید " و به لرد بیلیش می گه :قدرت , قدرته ." برای کسی که در این کشور و این جامعه بزرگ شده و نوع نگاه من را به اخلاقیات , دین , سنت و رفتارها - بخوانید تبعیضها- اجتماعی را دارد و در آستانه چهل و یک سالگی از ارزشهای سنتی جامعه بدور است , سایه ای که قدرت نرمالهای اجتماعی و فرهنگی و البته سیاسی رویم می اندازند , سنگین نیستند بلکه خم کننده اند .ولی برگردیم به مسئله دانش , این ماه بعد از اینکه از مغازه بیرون آمدم _ که دلایلش بماند ولی تجربه خیلی خوبی بود - نا خودآگاه و برخلاف میل خودم معتاد شبکه های اجتماعی شدم , البته منظورم فقط یوتوبه - در ضمن این  برنامه مزحک استفاده هر روزه از فیلتر شکن هیچوقت تکراری نمیشه و طنز تلخ خودش رو داره -راستش بیشتر رفتم ببینم زنهای همسن من در ینگه دنیا چکار می کنند , چطورین ,  چه مسایلی دارن و روز بد نبینید: در جعبه پاندورا را باز کردم و اینقدر اطلاعات گرفتم که توی یک سال تحقیق هم پیدا نمی کردم , برای هر یک زن سفید پوستی که زندگی  سنتی آمریکایی رو  ترویج می داد  چندین و چند صفحه بودن که نکته به نکته تک بعدی بودن این طرز نگاه به جنسیت و نژاد را نقد می کردند . دنبال spirituality  یا چند تا روتین ساده برای بالا بردن روحیه ام می گشتم و کلی استادهای سابق یوگا و مدیتیشن رو پیدا کردم که کلا مخالف این طرز فکر و زندگی شده بودند . برای هر یک عدد "تونی رابینز" چندین صفحه بود که زندگی و قلابی بودن این شیادین را  نشان بده که چطورکه از  ناچار ی مردم درآمد میلیاردی به جیب زده بودند. دنبال یادگیری یک جور آرایش ساده  بودم که مثل آلیس وارد دنیای دیوانه کننده استاندارهای عجیب و غریب  زیبایی شدم و دیدم که مخالفان و موافقان از هر طرف چطور با حرف طرف مقابل رو سلاخی می کردن . دیگه از چی بگم ؟ اصلا وارد دنیای سیاست و جمهوریخواهها علیه دمکراتها نمی شم , چندین ساعت به در مورد اینکه جرایم چقدر به از نگاه چپی ها به طبقه اجتماعی ربط داره یا نه به سیستمی که عمداً این طبقه رو تولید می کنه گوش کردم . وای در باره دروغ و راستهای تغییرات آب و هوا که نگم .

نتیجه : هیچی . نادون تر , گمگشته تر و شاید حتی سرخورده تر از قبل شدم . 

اگر اینها که در جوامع پیشرفته بودند اینقدر مشکل داشتند که حتی برای یک پادکست پیش هم نمیتوانستند بنشینند , پس چه امیدی برای جامعه ای برای ما بود ؟ 

ولی یک جای این سئوال ایراد داشت , چون من ساعتها به صحبتهای روانشناسهای مختلف هم  در یوتوب گوش کرده بودم  و دوست دارم فکر کنم که خودم را بهتر می شناسم .که درست هم هست و عبارت درستش یادم نیست ولی یک مبحثی در جامعه شناسی / روانشناسی هست که درش فرد از اجحافی که  در حقش شده برای قربانی نشان دادن خودش در همه شرایط ازش استفاده می کند و به حق یا نا حق من در این سالها به تکرار در نقش " قربانی" خوش درخشیدم , بگذریم . برگردیم به سئوالم . واقعیت این جاست که من برای حل مسائل -بعضاً غیر قابل حل - جامعه , با فیلتر شکن یوتوب را باز نکردم , من به دنبال راهی برای رهایی و نجات خودم از تنهایی و ترس و عدم قطعیتی که در بعضی مواقع خودم ایجادشان کرده بودم می گشتم , واقعیت ایجاست که من پیش از باز کردن آن فیلتر شکن فکر می کردم تنها نگرانی" ینگه" دنیا جدایی امبر و جانی و روشهای لاغری و پول درآوردن در یک ماه باشد .من به  دنبال اثبات قربانی بودن خودم می گشتم .

و داستان ما از اینجا شروع شد .

پیوست : مزحک رو با کدوم ز می نویسن؟

نظرات 1 + ارسال نظر
کوهنورد یکشنبه 2 آبان 1400 ساعت 08:12 http://1kouhnavard.blogsky.com

سلام
مثل همیشه عالی
ولی مضحک اینجوریه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد