من و زیبایی ( قسمت دوم - به امید خدا آخری )

وقتی صحبت از زیبایی میشه معیار شما کیه؟ رقیبتون , دوستتون , فلان بلاگر یا هنرپیشه ای معروف ؟ 

تو قسمت قبل دلیل اینهمه دویدن به دنبال زیبایی رو گفتم ولی یک نکته مهم رو جا انداختم - از قصد !- جذابیت : زیبایی اساسش بر تناسبه , هر کسی که اجزای صورتش  - فعلا کاری به هیکل ندارم - با هم تناسب بیشتری داشته باشند زیباتره. حتی یک نظریه هست که طبق  یک نمودار میزان زیبایی را بر اساس عدد می شه اندازه گیری کرد - و فکر کنید طبق این نظریه زیباترین زنان جهان کی هستند : امبر هرد و کیم کارداشیان , حالا کاری به شخصیت امبر و عملهای کیم ندارم - ولی واقعیت اینه که حتی در طبیعت هم موجوداتی که متناسب هستند زیبا ترند : تفاوت اسب رو در نظر بگیرید با زرافه , یا پلنگ با کفتار , کبوتر با کرکس - پس می بینیم که چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست - اما جذابیت کلا یک بحث دیگه است . نمونه کیم کارداشیان با مونیکا بلوچی را مقایسه کنید . اتفاقا شباهتهای زیادی هم دارند ولی  زیبایی عملی کیم و نگاه و  فریبندگی  مونیکا ی  مرموز  حرکات ظریف و زنانه اش غیر قابل مقایسه اند , نمونه وطنی اش گوگوش : شاید صدها زن  زیباتر از گوگوش باشند - که هستند ولی گوگوش به حدی دلبری و ملاحت داره که از همه خواستی ترش می کنه  . مثال ها مردانه اش هم در دنیای سینما لاقل زیاد پیدا می شود که فعلا وارد این بحث نمی شوم . خلاصه اینکه شاید لازم نباشه اونقدر هم زیبا باشیم اگر جذابیت چاشنی کار باشد , ولی جذابیت بر خلاف زیبایی یک امر پویاست , قابل قاب کردن نیست یا اگر هست باید در سطح بسیار بالا باشه . برای ما مردم عادی جذابیت در رفتار , طرز ایستادن , نوع راه رفتن , تن صدا و صدها عنصر دیگه هست که یک زن یا مرد را جذذذذاب می کنه . 

نکته جالب اینه جذابیت نیاز اولیه به زیبایی رو حل می کنه : هر کی که جذابه مسلماً خواهان داره , حتما مردها می خواهند به اسم اون زن جذاب اژدها بکشند و قلعه ها را فتح کنند و زنها برای مردهای جذاب حاضرند موهای خود را در انتظار سفید کنند , ولی جذابیت چیه ؟ حالا می خواهم از قیافه بیایم بیرون .چون اتفاقا جذابیت خیلی به رفتار و طرز فکر فرد بر می گرده : سلامتی جذابه : هیکل متناسبی که مشخصه برای حفظش وقت صرف می شه جذابه , دندونهای سفید و مرتبی که با سیگار و چای و دکتر نرفتن فاسد نشدند جذابه , پوست سالمی که برای داشتن و حفظش هزینه و وقت صرف می شه , جذابه . هر کسی که خودش رو دوست داره و تنها بدنی رو که در اختیار داره رو نه تنها دوست داره بلکه ازش بخوبی مراقبت می کنه جذابه . جالبیش اینکه وقتی که این طرز فکر به اخلاق فرد سرایت می کنه آدم ناخودآگاه جذابتر هم می شه : پسری که بجای اینکه دنبال دخترها بدوه برای خودش زندگی , سرگرمی و عادتهای خاص خودش رو داره خیلی جذابتر از اون پسریه که تمام مدت مثل " بوشوگ " تو لوک خوش شانس دنبال شماره دادنه , دختری که با هیچ مدل ماشینی سر از خونه آقایون در نمیاره که هیچ تا وقتی که طرف مقابل جدی بودن خودش رو ثابت نکرده اصلا به خودش زحمت فکر کردن درباره آقای مربوطه را نمی دهد هم فوق العاده جذابه . یک کلام کسی که جنسیتش , ارزشش و خط قرمزهای خودش رو می شناسه و مطابق اونها رفتار می کنه و برای اونچه که هست نه تنها ارزش و احترام قایله و بلکه تا جایی می ره که  این ارزش و احترام رو از دیگران هم طلب می کنه : بسیار جذابه . چرا ؟ چون تو این زمونه یا شاید هم همیشه خدا آدمهایی که خودشون را همه جوره دوست داشته باشند و برای بهتر شدن خودشون نه راضی کردن دل بقیه یا خالی کردن عقده های بچگی تلاش کنند بسیار کمیاب و خواستنی هستند .

همینطوریه که منم بسیار جذابم , یعنی خواهم بود بعد از اینکه لبم رو ژل زدم و دندونام رو کامپوزیت کردم . لمینت مژه هم خوبه ها .

من و زیبایی ( قسمت اول )

یادمه صبحهایی که سال سوم دبیرستان می رفتم - و همیشه هم خواب آلود و برزخ بودم - یه نقاشی بزرگ گل کنار میدان توحید بود که هر روز صبح توجهم رو جلب می کرد , فرض کنید روی یک دیوار بزرگ با حداقل سه متر ارتفاع یک دسته گل - که هنوزم نمیدونم چه گلی هستن - با استعداد و دقت یک بچه پنج ساله کشیده بودند و زیرش هم با خط انصافاً خوبی نوشته بودند :"خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد " .صحیح . بله . 

ظاهراٌ بندگان خدا هم به شدت به زیبایی علاقه مندند. از صنعت بسیار پر درآمد زیبایی گرفته  ومسابقه های ملکه زیبایی تا عملهای جراحی گرفته  و البته دو ماراتونی که صبح تا شب به صورت زیرپوستی در سطح خانواده ها و دوستان و عزیزان برای زیبایی بر قرار است و البته بوده - فرق الان با زمان مثلا مامانبزرگ اینه که  زیبا بودن و حفظش قابل دسترس , خریدنی و البته بسیار پررنگتر شده - تکنولوژی به همه این امکان رو می ده که تا می تونند عیبهای ظاهری خودشون را مثل  چرکنوس پاک کنند و زیبایی های خودشون رو برجسته تر . و درسته  که این موضوع برای ما که در کشور در حال توسعه - تکیه روی "در حال "با سرعت لاکپشتی - زندگی می کنیم و جنس من -که خانمها باشند - پر اهمیت تره ولی خوب فقط فروش محصولات زیبایی در آمریکا حدود  49 میلیارد دلار در سال پیش بوده و الان آقایون هم وارد گود شدند : هم در عرصه عملها و مراقبتهای زیبایی و هم در زمینه تلاش برای انتخاب زیباترین جفت مورد نظر برای خودشون : شاید  فرق الان با زمان مامانبزرگ اینه که معیارهای زیبایی عوض شدند . الان دیگه حتی دماغ معمولی هم قابل قبول نیست برای زیبا بودن باید دماغ عروسکی سربالا داشت . و البته که همه می تونیم ژست روشنفکری بگیریم و بگیم آدم باید از درون زیبا باشه , اما خودمون هم می دونیم که داریم دروغ می گیم : چون اگه هیچکی هم ندونه خودمون میدونیم که چه وقتهایی قرار پنهانی با آینه داریم و مدام در حال مقایسه اعضا و جوارح خودمان با دیگران یا حتی نسخه قبلی خودمون هستیم .من دروغگوی خوبیم ولی دیگه درمورد رسید آرایشگاهی که مثلا برام مژه میکاره یا اکستنشن مو می کنه و یا حقیقت تزریقات بوتاکسم - که البته به خوبی کاندیداهای ریاست جمهوری نیست - که نمی تونم دروغ بگم : سندش هست , بگم؟ بگم ؟ (چرا اینقدر سیاسی شد؟) واقعیت اینه که همه دنبال زیبایی بیشتر ظاهری هستیم .سوال اینه که آیا خوبه یا بده یا لاقل حد متوسطش کجاست ؟

من چه می دونم .منم یکی مثل میلونها انسان و زن دیگه  , درگیر این مشکلم و باورکنید اگه تا الان عمل خاصی نکردم یا آرایش آنچنانی ندارم بیشتر از روی ترس و تا حدی خجالته . 

ولی اونقدرها هم اوضاع من نامید کننده نیست  , شایددرعمل فرقی نباشه ولی لاقل این مدت کار کردن مدام با خانمها و محرم اسرارشون بودن درسهای بزرگی بهم داده : راستش هیچکس از ظاهر خودش راضی نیست , حتی اون همسایه های زیبایی که قبلا با کوهی از حسرت و حسادت  به زیبایی های طبیعی شون  نگاه می کردم بلاخره در آینه فروشگاه با فروشنده -که من باشم - درباره عیبهاشون و جالبتر ازهمه حسرتهاشون درد ودل میکنند و اونهایی که سعی کردند - تاکید می کنم سعی کردند - با عمل و لیفت و فیلر زیبا بشوند : تنها فرقشون بی باکی و حتی در بیشتر موارد از افراط در اعتمادبه دکترها و تفریط در اعتماد به خودشون بوده . 

پس درسته که الان مثل بقیه در اینستاگرام و یوتوب دنبال آخرین روشهای کشیدن خط چشم و بهترین دکتر برای لیفت شقیقه ام ولی می دونم که در انتها همه ما دنبال یک چیز بیشتر نیستیم : دیده شدن و شاید پسندیده شدن و مورد پسند باقی موندن . همه ما می خواهیم که شاهزاده خانوم قصه یک نفر دیگه باشیم بلکه  اون آدم ما رو از طلسمی که شرایط و گذشته و شاید آدمهای بد اسیرمون کردن نجات بده . همین .دونستن دلیل اینهمه حسرت و تقلا شاید این عطش برای زیبایی رو  کم نکنه ولی حداقل از عذاب وجدانی که هربار بعد از پرداخت هزینه کاشت ناخن سراغم میاد کم می کنه .و این ابتدای داستانه .

من و جدال خیر و شر

خوبی ... خوب بودن, نه منظورم رو درست نمی روسنه , منظورم بیشتر مجموعه ای از صفتهای مثبت در یک آدمه , مثلا وفادار , از خودگذشتگه , انسان دوست -در کنار حیوان دوست- کمک کننده به همنوع -دوباره کمک به حیوانات و مراقبت از طبیعت به طور کلی - صادق , سخاوتمند, پر تلاش , مفید , شجاع در قبال حقیقت , متواضع و بازم هست ولی من اینقدر خستم که نمی تونم مرتب یکسری صفتی که با خوب بودن یک نفر در ارتباط هستند رو بنویسم ولی در مجموع منظورم روشنه , درست ؟

غلط . چون تمام این صفات تابع یک سری شرایط هستند که در بهترین حالت در عمل دیده می شوند ولی سوال مهم اینه آیا در نبود اون شرایط هم فرد دارای این صفات هست .مثلا مرد یا زنی رو تصور کنید که به همسرش وفاداره , آیا این وفاداری از سر رضایت قلبیه یا ته ته ذهنش آرزو می کرد زنجیرهایی که شرایط وفادار بودنش رو فراهم کردن پاره می شد تا بتونه مزه تازه ای جز بوسه های همسر مربوطه رو هم بچشه , شاید هم جوری این صفت از کودکی  درش نهادینه شده که از روی عادت نه انتخاب وفاداره , کی می دونه؟  شاید فکر خیانت از کودکی مثل گوسفند نذری طوری در ذهنش سلاخی شده که تصوری , عادتی یا رفتاری جز وفادار بودن در هر شرایط رو بلد نیست . شاید. بقیه صفتها هم همینطورند . اصولا مشکل خوبی همینه . بغیر از اینکه در کنار بدی سنجیده بشه راهی برای تشخیصش نیست , واقعا .

و حتی اون موقع هم باز باید به انتهای زنجیره روانشناسی نگاه کنیم تا معلوم بشه که مثلا  آیا فرد مورد نظر دروغگوی قهاری نیست که همیشه راست می گه یا اینکه می ترسه دروغش فاش بشه  یا شاید برعکس مثل من هر روز تو روی مردم دروغ بگه و در باره هیکل و سن و قیافشون چاخان تحویل ملت بده و  بلکه لباس مورد نظر رو بفروشم ولی ته دلم - بگذریم , ته دلم فعلا خیلی تاریکه - منظور : من همون قدر دروغگو هستم که بیشتر - بخوانید نود و نه درصد جامعه - راستگو هستند . واقعیت اینه که خوبی و بدی مطلقی  وجود نداره , فقط یک حقیقت هست : قدرت . اون موقعی که دانش  -چون دانش هم شکل دیگه ای از قدرته - و توانایی بد بودن را داشته باشیم ولی تصمیم بگیریم که در بهترین راه ممکن صرفش کنیم , که اون هم البته کمک به رشد و شکوفایی خودمونه چون مثل یک چرخه هر چه که بیشتر به بهتر شدن خودمون کمک کنیم در نهایت به بهتر شدن بقیه ,از انسان تا حیوان ,کمک کردیم یا نه ؛ می تونیم کوچک و کوتاه بین باقی بمونیم و با قدرتمون سعی کنیم دیگران رو هم اینقدر کوچک کنیم که  مبادا احدی از ما جلو بیوفته . 

برای چی اینها رو می نویسم چون دروغگوی خوبیم - کافیه فروش امروزم رو ببینید - اما حداقل با خودم رو راستم و راستش هر چی بیشتر می گذره می بینم چقدر دریچه ای که ازش دنیا را می دیدم تنگ و حقیر بوده و هنوز هم هست .