من از نسل دیروز می ترسم

مشغول جمع کردن استخوانهای دایناسورهای کف اتاقم بودم بلکه بتونم به کف اتاق - در هر منطقه ای - دست پیدا کنم که بین روزنامه هایی که برای اتوی موم نقاشیهام ذخیره کردم چشمم به آقای بهمن فرمان آرا با تیتر زیریش به این ترتیب :" من گاهی از نسل امروز می ترسم " افتاد . متاسفانه صفحه مصاحبه با ایشون را پیدا نکردم و خدایشش خودم هم گاهی از نسل امروز می ترسم , ترس کلمه درستی نیست نگرانی یا دغدغه حسم را بهتر ادا می کنه . چرا و چگونگیش یک بحث دیگه است .

حرف آقای فرمان آرا مثل پاندول ساعت قدیمیها جلوم می ره و میاد . این وسط من وهم نسل من هم حرف زیادی داریم چون به عنوان یکی از مهمترین نسلهای بعد از انقلاب کلاً جامون خالیه - البته همون طور که عرض شد مصاحبه را نخوندم , شاید  یادی هم از ما کردن - شاید به دلیلی از نسل تو سری خورده و سوخته ما هم می ترسند - بعید می دونم- ولی امیدوارم چون اتفاقاً من از نسل آقای فرمان آرا , از نسل پدر و مادرم به شدت می ترسم . از جوانیهایی که در عکسهای سفید و سیاه می بینم از خانمها مینی ژوپ پوشیده و آقایون با شلوار پاچه گشاد که اینقدر ساده و بیخیال نشسته اند و به دور بین می خندند که ذهن  احدی نمی رسد  اینها در حال تغییر دادن یک حکومت که هیچ , تغییر نوع حکومتی با قدمت سه هزار ساله باشند باید هم ترسید. درست یا غلط یادمون باشه که تاریخ قاضی اصلیه . من از کسانی که در انتخابات سال پنجاه و هشتبا اعتماد به نفس کامل تکلیف ده نسل بعد از خودشون را هم معلوم کرده اند خدایی می ترسم . و می دونم همین ها بودند که در برابر صدام ایستادند ولی در باره آن هشت سال جنگ آنقدر اما و اگر هست که دوباره مجبورم به تاریخ ارجاعش بدهم . نسلی که به یک اشاره جمعیت کشور را در مدت ده سال - فارغ از هیچ دغدغه ای برای ظرفیت های کشور - دو برابر کرد نسلی نیست که همدوره ای های من که  بمباران و قطعی برق و مدارسی که دارالتادیبی را تجربه کرده , جرات اصطحکاک با آن  را  حتی امروز هم داشته باشد .

این نسل برای پوشش , روابط اجتماعی , اولویتهای فرهنگی و خانوادگی با مشت آهنی برای ما تعیین تکلیف کرد و حالا به احدی جواب گو نیستند . ما هم که دونسوز شده اعمال و انتخابهایشان هستیم به اسم احترامی که لباس ترسمان کرده ایم هیچ بازخواست یا حتی پرسشی نمی کنیم . آنها هم انگار هنوز فردای انقلاب است   هنوز در مهمانیها ساعتها و ساعتها را به بحثهای سیاسی می گذرانند و من می دانم اما هیچوقت برویشان نمی آورم که خاموشی ما بخاطر بیسوادی نیست , بیشتر از یک ترس کودک وار است که نسل امروز آن را نمی شناسد , پس درست است آقای فرمان آرا شاید و باید هم نگران نسل امروز باشد .

پیوست : به خودم قول دادم که برخلاف پدران و مادران همه چیز را سیاسی نکنم اینجا هم سعی خودم را کردم .

نظرات 5 + ارسال نظر
د سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1399 ساعت 12:35 http://Mountain2018.blogsky.com

آها. نه، تو فکرش نیستم.

د سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1399 ساعت 09:05 http://Mountain2018.blogsky.com

متاسفانه هیچکدوم.
بله ، البته دید بلند مدت هم باید بر مبتنی بر واقعیت باشه.

اونکه صد در صد. به هر حال اینو به عنوان گزینه نمی گم ولی اگر فکر می کنی که واقعا در ایران مشکل داری با توجه به سنی که داری مهاجرت برات هنوز امکان پذیره . البته اگه اهلش باشی و روحیه اش را داشته باشی

د سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1399 ساعت 08:22 http://Mountain2018.blogsky.com

می‌خوام بگم اگه اینا شرایط رو بدست بیارن چیزی بدتر از این که هست به وجود می‌یاد. اصلاحات منظورم امور بزرگ نیست ، منظورم کارهایی ست که اینا قراره برای ساختن جامعه کنن. چون به هرحال هر نسلی آرمانهای خودش رو داره . آنچه که از زیر دستان اینها میخواد بیاد ، فاجعه است.همین.
آره ظاهراً بلاگ اسکای مشکل پیدا کرده.

اینجا دو تا راه هست یکی اینکه جامعه خودش با ابزارهایی که تکنولوژی تو دستش گذاشته است اینقدر بلوغ فکری پیدا کرده باشه که اینا را هم مجبور کنه در یک جمبش آرام به سمت بهتر اداره کردن ببره راه دوم اینکه به امید اینا باشیم .خودت به کدوم بیشتر امیدواری ؟
در ضمن درسته که آنچه از دست اینها می خواد بیاد فاجعه است ولی یادت هم باشه که اینها اصولا دید بلند مدت ندارن . اگه داشتن که وضعمون این نبود .

د سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1399 ساعت 07:56 http://Mountain2018.blogsky.com

اصلاحات منظورم هرنوع کار کوچک و بزرگه که اینا قراره ظاهراً برای تغییر وضعیت انجام بدن. چرا نمی‌تونید پیام بدید؟

چرا اصلاحات انجام بدن وقتی حتی همین بیماری می تونه توجیه کننده بی لیاقتی خیلی ها مثلا در امر اقتصاد باشه . داوود کلا هیچ وبلاگی نمی تونم وارد بشم . بخش نظرات شما رو باز کردم همه چیز خرچنگ غورباقه بود . ایراد باید از خود بلاگ اسکای باشه

د سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1399 ساعت 07:44 http://Mountain2018.blogsky.com

عجب.این رو که گفتید یاد دهه هفتادی های خودمون افتادم که قراره همینا اصلاحاتی انجام بدن و سرنوشت کشور رو تعیین کنن.

اصلاحات یک خواب بود ولی بعضی وقتا تنها خوابیه که می شه دید .نمی تونم بهت پیام بدم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد