به خودم قول دادم حال خراب رو اینجا نیارم .ولی ... اوف
چی بگم ؟ بیکاریه با مدرک مهندسی و ده سال سابقه کار .مسئله سر بی پولی نیست . دست دراز کردن جلو پدر مادره .و این روزها که بدون اینکه خاطره ای از خودشون بگذارن ازم دزدیه می شن .
اگر ازدواج کرده بودم شاید وضع فرق می کرد - هر چند دست دراز کردن جلو شوهر باید بدتر باشه - ولی خیلی خانومها را می بینم که شوهرشون بدون هیچ سرکوفت که هیچ حتی با خوشحالی تمام با ولخرجیهای خانم راه میان , یکیش پسرخاله من , که تازه استقبال هم می کنه . کاش بعضی از اقایون بدونند که راضی کردن خانومشون لزوماً زن ذلیلی نیست . کاش بعضی از خانوم ها هم بدونند که با یک بنده خدایی ازدواج کردند از جنس خودشون نه خودپرداز . از بیکاری ببین به کجا رسیدم .
سالها پیش یکی بود که دوستش داشته ام و دلم می خواست باهاش ازدواج کنم , او هم همین رو می خواست فقط هشت سال بعدش که دیگه من دوستش نداشتم .بعداً در موردش می گم .
از بچه گی یادگرفته بودم که باید مثل پدر و مادرم عاشق باشم تا ازدواج کنم . این قانون جزو خط قرمزهای منه .
از تنهایی نه می ترسم نه بدم می یاد , ولی از اینکه مبادا دوباره عاشق نشم ... وحشت عمق ترسم رو نمی رسونه .
پیوست : یک سَری تو یوتوب به آهنگهای معروف دهه نود زدم . کلی خاطره از ماهواره آنالوگ و داد زدن های: یکم انورتر , حالا تکون نخور, زنده شد. َ
من نمیدونم اینهمه آدم که با هم ازدواج میکنن چند درصدشون واقعا عاشق واقعی هم هستن؟ به نظرم خیلی کم. سالها پیش یه جایی خونده بودم که یه محقق گفته بود ۵ درصد. تو کل دنیا تازه، تو ایران که همینقدر هم فکر نکنم، چون اینجا اکثرا براساس شرایط ازدواج میکنن نه خود طرف.
(خصوصی)
منم نمی گم کار درستی می کنم ولی اینجوریم .
درست می فرمایید .
اره همه شوهرا بد نیستن بعضیهاشون وام میگیرن براریختوپاشای زنشون و لذت میبرن