دفعه دومی که دیدمش مثل سربازها موها رو زده بود , تو کوه مثل همیشه آدمها خوب بودن ,خاصیت کوه اینطوری بود .
یه محمد نامی بود که مثلاً منو می خواست ولی چون خوشتیپ و بچه معروف بود اهل ناز کشیدن نبود و همه چیز تو یک هفته تموم شد , البته من فکر می کردم هفته بعد بیاد کوه که نیومد اون هفته یکی از طولانیترین هفته های عمرم بود, بعداً می گم .
او لاغر وبلند و سبزه بود. دفعه اولی که دیدمش غریبه نبود جزو اکیپهای قدیمه کوه بود که اهل موسیقی خارجی و متال بود . در واقع همینجوری هم آشنا شدیم . با دوستش اومدن سراغ من که از اکیپ خودم جدا افتاده بودم - که عجیب هم نبود , همه دوست پسر داشتن بغیر از من - دوستش پرسید چی گوش می کنی گفتم محمد بسطامی که اون موقع هنوز در قید حیات بودن و من عاشق آلبوم افق مهرش بودم که با واکمن گوش می کردم , از دوستش پرسیدم تو چی گوش می کنی ؟ اسم یک گروه خارجی را آورد و من همینطوری نگاه کردم و او از پشت عینک به من نگاه می کرد و بعد از دیدن عکس العملم یا عدم اون آروم یک لبخند اژدها مانند تحویلم داد . دندانهاش ردیف و بهم چسبیده بود .دفعه دوم موهای بلند فرفری داشت و یک کلاه شبیه نقاشای فرانسوی هم سرش بود و اسم من رو یادش رفته بود . بی مقدمه ازم درباره کیفم پرسید و من جواب دادم و به تفسیر در باره فلاسک چایش توضیح داد که برام تازگی داشت . باهاش تو کافه پایینی قرار گذاشتم به شرط اینکه بهش کیک کشمشی بدم -که خودم خوردم - به جاش بهش پرتقال دادم که با هم خوردیم .
تمام مدت منتظر این بودم که بهم شماره بده یا اشاره ای بکنه که از من خوشش اومده که نکرد .
زمستان گذشت . بهار دوباره با موهای کوتاه و خنده اژدهامانندش دیدمش ولی با من مثل یه دوست قدیمی تا کرد .
تا اینکه خرداد شانسی دم پاساژ صفوییه دیدمش . کلی تحویلم گرفت . برای اولین دفعه در عمرم یک پسر من رو به کافی شاپ دعوت کرد .اون روز شماره اش رو به من داد منم توت فرنگی روی بستنیش رو خوردم - که کلی سرش غر زد - اون زمان هنوز دستاحدی موبایل نبود و ما ساعتی به هم زنگ می زدیم .
تابستون شد و بخاطر دانشگاه نمی تونستم کوه برم , فقط شنبه ها ساعت نه اخبارش رو از او می شنیدم ؛ مثل یکی از دوستهای قدیمیم . پاییز که من رو دید مثل همیشه پر ازشوخی بود , اینطوری منم خیالم از دوستام راحت بود که دخالت نمی کردن , اما او وقتی با من بود چشماش از پشت عینک برق می زد و من عاشقش بودم . وقتی زمستون رسید باهم دوست شده بودیم .
تا سیزده سال بعد هنوز دوست بودیم .
پیوست : بودیم . ماضی ساده .
13 سال؟!
بیان بعضی چیزا سخته ولی معمولا تصور هرچیزی راحته، برای من تصور دوستی ۱۳ ساله سخته واقعا!