بسیار خوب , اقرار می کنم من یک ایراد جدی دارم , خیلی جدی . من غریزیه مادری ندارم . بهیچ وجه دلم نمی خواهد و نمی خواست مادر شوم البته شاید دلیلش این باشه که بماند , بگذریم . تنها زمانی که فکر مادر شدن نه حتی علاقه به مادر شدن را بروز دادم حدود بیست هشت ساله بودم - مطمئن نیستم -. اوضاع شلوغ و بد بود من و او نشسته بودیم و با نگرانی اخبار را دنبال می کردیم که فکری به نظرم رسید :" تو که مرتب می گی ازدواج کنیم , بیا عروسی کنیم " به او گفتم . چپ چپ من را نگاه کرد و گفت:" چطور شد این وسط یکهو ؟" من بلند شدم و با دست و صورت سعی کردم حالیش کنم :" عروسی می کنیم بعد ش من یه پسر میارم بعد پارکینگ آقای حدیدی فر رو اجاره می کنیم و پسرمون را مثل بتمن بار میاریم " او بدون پلک زدن نگاهم کرد , حتی چایی را هم بین میز و لبهایش نگه داشته بود .
او قید چای را زد و بلند شد و در حالیکه به سمت آشپزخانه می رفت غرغر کنان گفت :" بیا ! اینم شانس ما ,حالا خوبه سوپرمن نمی خواد " .
و من با استیصال از اینکه نتوانستم حالیش کنم که برنامه خوبیه گفتم :" پارکینگ جا داریها !"
سلام


خیلی مراقب بودم کرونا نگیرم
تو مسیر هستم تازه راه افتاده دارم برمیگردم .
من گفتم مراقب باشید دیگه نگفتم 007 بشید با این همه کد گذاری پیغام هم نمی شه . ای وای !!
سه مورد اینجا به وجود میاد
میگی که حس مادری نداری !
1- چون شرایطش پیش نیومده
2- خودت مادرتو زیاد دوس نداری
تهش میگی مادر شدن رو بی خیااال
و شماره ۳
اینکه خودتو قبول نداری
میگی دیگه چرا
یه بچه هم بیاد بدبختش کنیم ..
شماره چهارمی هم الان به ذهنم رسید
که : همه موارد :
اینو می گذارم به برداشت خودت
بخاطر تیکه ای که انداختن و گفتن خدارو شکر سوپر من نخواستید خندیدم
اون شعرم یاد یه تک بیت افتادم .
برا شما ارسال کردم .
ببخشید من بد برداشت کردم . ممنون از تک بیت .من فکر کردم خودم اشتباه نوشتم رفتم با کتاب چک کردن
بله خوب تو اون سیزده سال کلی هم خاطرات شاد و خنده دار داریم . مثلا یک دفعه دعوای بدی کردیم تقصیر اونم بود به من گفت جمعه می برمت ناهار از دلت در بیارم . خلاصه منم دلم رو صابون زدم این منو نایب کمتر هم نمی بره . جمعه تیپ زدم هی آدرس داد یک جایی طرف نیاوران طوری .منم دل تو دلم نبود . خلاصه منو برد یک امامزاده باقر نامی درست خاطرم نیست گفت :" برو تو دعا کن بلکه خدا اخلاقت رو بهتر کنه "
خیلی خوب بود .
رفتی و این شده است ورد زبانم شب و روز
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش ...
ببخشید اگه دیر جواب دادم .میدونم شما اعتقادی ندارید ولی من الان
مشهد هستم و دعا گوی شما .
در مورد این پست و نظری که برام گذاشته بودید صحبت میکنم
دعای تون مستجاب . مواظب خودتون باشید .من اعتقادی ندارم ولی شما دارید همین کافیه .