بی خبری

نگرانم . منتظر یک خبر بد مثل زلزله ام  ولی این زلزله خصوصیه . شخصیه .مجازی نیست . 

چطور بنویسم  که برام , بماند . این یک پست کوتاه از آدمیه که فکر بدترینها رو می کنه وقتی ممکنه اصلا چیز مهمی در کار نباشه . به این می گن بیخبری . یک بازیه که خودت و  قست یاغی مغزت بر علیه هم انجام می دین . تو هی به خودت امیدواری می دی می گی هیچی نیست , تخیلت سناریوهای یکی ترسناک تر از بقیه رو برات ردیف می کنه . این بازی مثل ست های نفس گیر تنیس ادامه داره و من خسته ام . 

نظرات 5 + ارسال نظر
زارا یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 ساعت 13:05 https://itszara.blogsky.com/

فکر میکنم یه عادت ذهنی باشه.من خودم خیلی سعی کردم ترکش کنم.و هنوز به طور کامل برطرف نشده. نمیکنم منتظر چیزهای خوب باش ولی حداقل به اون موقع هایی فکر کن ذهنت این بازی رو شروع کرده و بعدش هیچی نبوده.

دقیقا درست می گی .ولی معلومه رو ذهنت خوب کار کردی

. یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 ساعت 07:29 http://Mountain2018.blogsky.com

ناشی از افسردگی‌ست یا پروریدن حس و عاطفه.
درون مثل آبله شده و با اشاره کوچکی می‌ترکد.

خب اینم ورژن تلتخره توئه .ولی حرف حق حقه

مرتضی یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 ساعت 06:04

الهی فدات بشم جونم .
دووورت بگردم عزیزم گوشیم باطری نداشت خب. ببخشید عزیزمممم

نگران تو که همیشه هستم عزیزم
خبر خانوادگی بود عشقم

. یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 ساعت 04:56 http://Mountain2018.blogsky.com

خودآگاه یا ناخودآگاه، نقیضه‌ای بر مطلب قبلی تان نوشته اید. البته شاید تناقضی نداشته باشند!

چی نوشتم ؟
شاید چی بگم .من اتفاقای بد رو قبلا نقض نکردم . عمدا نخواستم درش از خبرهای بد شخصی هم بنویسم . گویا لازم نبود . خودش اومد

. یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 ساعت 04:54 http://Mountain2018.blogsky.com

بله، اگر اتفاقی روی بدهد و حتی حل و فصل هم بشود، می‌بینی کیفیت و کمیت لرزه‌واضطراب روحی‌ات در مقابل این اتفاق خیلی بیشتر و غلیظتر بوده است و تو انتظار چیزی بدتر از این را می‌کشیدی!خیلی جالب است. معمولا در مواجهه با خوشی‌هایی که بهشان رسیده‌ای می‌پنداری اشتیاق درونی‌ات از اینها بیشتر است و اینها ارضایت نمی‌کنند، اما گاهی هم در مواجهه با شری که روی می‌دهد می‌بینی اضطراب و تشویش ‌روحی‌ات از آن شر به وقوع پیوسته بیشتر است.
بله، دل تو فجیعتی بیشتر از این را طلب می‌کردهمانطور که خیلی ها یا همه‌مان شادی‌یی بیشتر از آنچه که به دست آورده‌ایم میخواهیم. قطعا تحمل اولی دردناک‌تر است.

چرا اینطوریه . الان قضیه ختم به خیر شد . ولی چرا موقع ناراحتی اینقدر خیالات آدم رَم می کنند ؟حالا جوونی جای خودش . انگار سن هم تاثیری روی این قسمت نگذاشته .چی بگم ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد