باد از پنجره میاد تو و لای در بازه ولی محکم می خوره به دیوار راهرو , انگار سرش درد گرفته باشه هو می کشه و اینبار آرامتر می پیچه توحال تا صدای مادرم در بیاد که پنجره رو ببندید همه جا خاک شد . باد اما بین درختها صدی موج می ده , اشتباه نکنین می دونم دریای شمال نیست , بوی نم و نمک نمیاد ولی همین صدا کافیه تا نوستالژی باشه . خاطره ده ها شب , تنها , کفش ها توی دست و راه رفتن توی شنها . و چقدر عجیبه اون شبها به سمت دریاکنار می روندم و دختر پسرهای جوون را می دیدم که از من خوشبخت ترند . همه لباسهای قشنگ پوشیدن و دخترها یه کاری با موهاشون کردن که مثل مال من در هوا وز نکرده ,همه دوتایی یا جمعی می رن دریاکنار به ویلاهای چند میلیادری و مهمونی های تا صبح . شیطان روی شونه ام کیف می کنه از کرونا که اونها رو هم خونه نشین کرد ولی فرشته روی شونه ام با سکوتش این تنهایی زننده رو بیادم میاندازه و اینکه من بجای آرزوی ویلای میلیاردی فقط و فقط می خواستم تنها نباشم .
مثل اون شب آخر توی کشور دیگه کنار یک دریای دیگه زیر ماه که شاهد همه چیز بود و من بازهم تنها بودم .شاید تاوان همه دفعه هایه که می خواستم تنها باشم و بقیه را از کنارم تاروندم را دادم , شاید ولی چه کنم برای خیلی مزخرفات پیرم . شاید هم من آرزوی مهمونیهای تا صبح را نداشتم و فقط می خواستم تنهایی کفش به دستی دم دریا اینبار با یاری قسمت می شد ولی اگه اینطور بود چرا این همه سال بعد از " او " به احدی اجازه نزدیک شدن ندادم .این همه تناقض در رفتار شاید دلیلش این باشه که من نمی خواستم و نمی خواهم این ماه و دریا را با کسی قسمت کنم . شاید دلیل بغض هر شب من در اون خانه کوچک دم دریا همین طبیعت یک بام و دو هوا خواستن منه .
سئوال اینه که کی من رو اینطوری منزوی و گوشه نشین کرد .می دانم .
پازلم طرح درست را می گیره ., جدول حل کرده رو پرت می کنم یه گوشه و پنجره را می بندم و صدای دریا را خفه می کنم .
مشکل ماها که به خودمون منزوی میگیم اینه که بجای ساختن خاطرات جدید به خاطرات قدیمی میچسبیم.عجیب لذت داره خاطرات قدیم رو مرور کردن.
دیگه جداب ازینکه کسانی دخالت داشتن دز گوشه نشین کردن ما. شخصیت خودمون هم پتانسیلش رو داشت.
نمیتونم بگم حتما یه عشق پیدا میکنی مثبت باش.ولی میگم همه چیز ممکنه.آرزو میکنم از اونهایی باشی که عشق دلخواهت همین زودی ها. برات اتفاق بیوفته.و همیشه شعری که تو ذهنمه اینه
گر مرد رهی٬غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
و اینم بگم برای من که به نوعی شاغل شدن تو سنین بالا بوده وقتی این همه فاصله میوفته اونچه که آرزوشو داری خیلی برات سخته چون عادت نداری داشته باشیش عادت کردی ارزوش کنی.ازونجا در انتظار عشقی دلخواه هستی اکیدا توصیه میکنم داشتنش رو تمرین کنی.
ممنون زارا جان .مثل همیشه درست می گی .گاهی یک احساسایی میان که نگهداریشون مثبت نیست .می نویسم که از دلم بیان بیرون
الهییییییییییی

جونم بشی .
بازم میریم عزیزم
بذار این کرونا تموم بشه.
عشق من شدی ها
این کرونا تموم بشه یه مهمونی فقط برای تو می گیرم