من بر عیله اینستا گرام

بغییر از یک ماه آخر , هر وقت خونه مامانبزرگ می رفتیم اول یک نیم ساعتی پیش آقاجون ناشنوای درویشم می شستیم , آقاجون بنا به هر چی - شاید سعی در ارشاد ما داشت - از عرفان می گفت , از قطبش آقای ذوالریاستین , از شاه نعمت الله ولی از آقا - که منظورش حضرت علی بود - بعد با دقت نگاه می کرد که شاید سوالهای عرفانی نداشته ما رو لب خونی کنه , ماه هم تابستان می پرسیدم : آب طالبی نمی خواهین ؟ زمستان می پرسیدیم : لبو می خورین ؟ آقا جون به همون یکم موهای برفی دست می کشید و آره یا نه می گفت . یکبار دست من رو گرفت و حسابی درد دل کرد - گویا خواب بد دیده بود - برخلاف همیشه تند تند حرف می زد و فکر کنم تو چشماش اشک بود - شاید - از خدا که همه جا هست , از این  همه ضریح و رواق و گنبد طلا گفت که همش بهانه است , که اونی که شفاعت می کنه جاش تو دل ه , که مردم چرا با پول می خوان امام رو بخرن , که بعضی کارا به بت پرستی شبیه تره تا تسلیم - نکته اینکه این حرفها حداقل مال پانزده سال پیشه و من خاطره درستی ازشون ندارم- حرفاش تمام شد و من انصافاً یادم نیست بعدش چی شد ؟

تا اینکه کرونا اومد و حتی خانه خدا را هم بستند و هیچی نشد .چون خدا مسلماً اونجا ننشسته بود و  همه می دونن گرچه گاهی یکطوری رفتار می کنند که انگار یادشون رفته - بماند , اماکن متبرک , حرم امام ها رو هم بستند و بعد از سالها گفتن مگه اون سنگ و خاک و ضریح طالا پرستیدنیه . فکر کنم از تلویزیون هم گفتند . خلاصه من فکر می کردم اگه آقاجون زنده بود شاید خوشحال می شد یا حتی فکر کردم کاشکی این درس رو یادمون نره .نمی دونم به هر حال من کی هستم که نظر بدم .

اینها بود تا حدود دوماه پیش به هوای دوستی پام رو جایی گذاشتم که گفته بودم  اگر کلاهم به زور بگیرند و پرت کنند  اونجا نمی رم .اینستا گرام .  گفتم دوری بزنم که دیدم بله .

پر از دخترکها که چه عرض کنم زنهایی فوقش پنج سال جوونتر از من , همه فک و گونه و دماغ عملی  , همه چند کیلو پروتز و فیلتر و فوتوشاپ و لنز . پسرها دماغ و لب عملی , ابروها برداشته .

راستش قیافه ها مهم نبود , سالهاست یک عده .... نمی دونم اینجورین و من هم کی هستم که قضاوت کنم . اما عجیب موج فالورها - به قول خودشون - بود. یک عده انسان شیدا که کارشون تحسین نتیجه کار همین دکترها و مژه و ناخون کار هاست - نگید اووه اینا خیلی وقته هستند , من تازه به قافله رسیدم - و سر کرده هاشون هم حداقل چهار میلیون دنبال کننده واقعی دارند که با ولع منتظر دیدن آخرین عکس یک عده ای هستند که با پول و طرفداری  خودشون پولدار و بی نهایت وقیح شدن . اول فکر می کردم این پدیده مختص یک گروه خاص آدمهاست وقتی سرسپردگی دوستان در کلاس زبان رو دیدم فهمیدم کار از کار گذشته .

بی نامی به آدمها اجازه می ده خود واقعیشون رو نشون بدن و خود واقعی جمعیت بزرگی از کشور در نظراتشون زیر عکس همین به اصطلاع اینفلواینسرها معلومه -   تاثیر: influence , تاثیر گذران اجتماعی : ترجمه جالبی نیست  -وجودهایی پر از عقده , نظرهای پر از فحش و آثار سالها تربیتهای جنسی غلط . نگید که اینستاگرام پر از صفحه های خوب و آموزنده است , معلومه که هست ولی صفحه ترازوی طرفداران  آنچنان به سمت هر چه دروغ و جلفی ست خم شده که بنظرم قبول وضع موجود بهتر از انکاره . قبله ها چرخیده , الگوها عوض شده و نه به سمت آگاهی , روشنی و صداقت بلکه درست برعکسش . الگوی نسل نوجوان این دوره , با تبلیغ دعا نویس و سایت شرط بندی پولهای میلیونی به جیب می زنند و با پول همین مردم نا آگاه فخر فروشی می کنند . 

و نه , این آن چه که من از شکستن بعضی از الگوهای غلط می خواستم نیست . ولی من کی هستم که نظر بدم .اما وقتی به آقاجونم فکر می کنم بیشتر وقتها خوشحالم که نیست که ما رو نمی بینه .

پیوست: تا حالا اینقدر از نوشته خودم بدم نیومده بود .خواستی ننویسی .والا.

نظرات 2 + ارسال نظر
مرتضی پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 01:20

چشمممممم رووووووشن پس میری اینستاگرام این پلنگ ملنگارو میبینی .

من می تونم ولی تو اگه بیبنی نمی بخشمت

Haida پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1399 ساعت 22:10

دلیل اینکه هیچ وقت دنبال کلاهم هم اینستاگرام نمیرم، ندیدن همین اینفلونسر های نا امید کننده ست!!

خوب می کنید بخدا کار درست رو می کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد