باز گشت به کارگاه : برداشت اول

بلاخره دوباره رفتم سرکار . البته به همین راحتی نیست ,کلی جریان  داره . من سالها با پدرم در کارگاه نجاریش - ما اصلاحا MDF  کاریم - مشغول بودم . سه سال پیش بگو و مگویی بین ما شد که الان فهمیدم تو خیلی خانواده ها سلام احوال پرسی بود . بعد از اون من دیگه سر کار نرفتم و برای شغل معلمی شروع به درس خواندن کردم  اما , مثل خیلی چیزهایی که بهش می رسید و اون چیزی نیست که تصورش را داشتید , اینم همین بود . من مدرک معلمی در یک رشته ای را گرفتم و شش ماهی هم مشغول بودم اما فضای کار بشدت ...چی بگم اونی نبود که انتظار داشتم . سالها کارکردن برای خودم منو رو بد عادت کرده بود .قبل از همچی بگم که مسئله من بیشتر از مالی  خود استخدام بود. قبلا هم گفتم بیکاری در خانواده ما یعنی گناه کبیره . بماند . 

روز اول برگشتنم تمام دلایلی که کار نجاری را ول کرده بودم یادم افتاد . سنگینی کار , برنامه شلوغ و عجیب غریب پدرم , دوری راه و نداشتن درآمد مشخص - بخوانید نداشتن درآمد کلا- محیط مردانه کارگری , اما کار خودمون بود . گاهی پدر و مادر می رفتن مسافرت و کارگاه یک ماه دست من بود و طوری کار رو پیش می بردم که همه راضی بودن لااقل که اینطوری می گفتن . حالا چطوری یک دختری با مدرک مهندسی و زبان سر از نجاری در آورد , یک بماند بزرگه . 

اون روزها از کارم راضی بودم , بوی خاک اره , تولید یک وسیله زیبا از یک ورق نئوپان خام , ولی سختی های خودش را هم داشت , دستام گواهی این سختی ها هستن .

دوباره که برگشتم چیزی عوض نشده بود :صدای تنوره کشیدن موتورهای سه فاز , بوی چسب PVC و تینر . یک لایه خاک اره که روی همه چیز کشیده شده و همون جنب و جوشی که فقط در یک تولیدی احساسش می شه کرد و البته تیغه های اره دور کن و خاطره قطع شدن انگشت پدرم - بیشتر اوقات سعی می کردم اون طرفی نگاه نکنم و هر دفعه که پدرم  دست به نوپان می شد می دادم یکی از بچه ها ببره - نه برای اینکه خون پدرم رنگین تره , برای اینکه دستاش می لرزه و حداقل چهار تا عینک برای کارهای مختلف تو کارگاه داره . حرف برای زدن خیلی دارم و همه رو می گم مهمتر از همه اینکه احساس می کنم یک قدم به جلو رفتم سه قدم به عقب ولی , پدر هم عوض شده انگار , بعضی لجبازی ها را نداره یا سعی می کنه بهتر با من تا کنه - تو این دو روز که اینطوری بود - نمی دونم .احتیاج به یک آدم فوق العاده عاقل دارم که منو بشناسه و متاسفانه آدمهای از این جنس را سالهاست از دست دادم .

پیوست : منتظر اخبار بیشتر از کارگاه با شید.

نظرات 6 + ارسال نظر
مرتضی دوشنبه 19 خرداد 1399 ساعت 22:10

مبارکککککک باشه عشقم

قربونت برم

د دوشنبه 19 خرداد 1399 ساعت 07:27 http://Mountain2018.blogsky.com

(علامت خنده شدید) برعکس من همیشه با خودم میگم شما آدم رو سورپرایز می‌کنید.

پس مثل اون اصطلاح اینگلیسی ها بگیم که موافقم که نظرامون با هم مخالفه

د یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 20:19 http://Mountain2018.blogsky.com

سلام ممنون. همین امروز عصر پیام دادم. دیر نکردید شما.
سر و ته معلمی من هم معلوم نیست، باید بخونم که متاسفانه نمی‌خونم. راستی منظورم از «کار شما»، شغلتون نبود، منظورم اراده‌ و قوی‌بودنتون بود که رشک برانگیزه.

ممنونم داوود .اتفاقا خودم رو آدم بی اراده ای می بینم ولی تو عادت داری آدم رو سوپرایز کنی و وقتی فکرشم نمی کنم حرفهایی بزنی که بغضم رادربیاری .ازت دوباره ممنونم و شاکرم که می شناسمت .

د یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 16:25 http://Mountain2018.blogsky.com

کار شما، رشک‌برانگیز است. همیشه موفق باشید.

سلام داوود .خوب هستید ؟ببخشید اینقدر پیامت رو دیر دیدم.
اصلا اینطور نیست .برعکس من باید به کار تو یا شاید کار آینده ات ؟ معلمی حسادت کنم که می کنم . ولی از بیکاری که اسیرش بودم بهتره و در آخر روز کار خودمونه , می دونی . ولی یک پست مفصل در معایب و محاسن کارم حتما می گذارم .ممنونم ازت .
بگزار یک رازی بگم بیشتر اوقات خودم هم نمی دونم چی کار می کنم . فقط سعی می کنم تا حد امکان مشغول به نظر بیام

کوهنورد پنج‌شنبه 15 خرداد 1399 ساعت 09:46 http://1kouhnavard.blogsky.com

اینکه دختری با مدرک مهندسی برق، توی زمینه کار MDF، اینقدر هنرمنده خیلی قشنگه.
قشنگه چون با اینکه درس و مدرک شما رشته ای هستش که شاید هیچ ربطی جز همون موتور سه فاز که گفتین، به کارتون نداشته باشه. اما اینقدر به کارتون علاقه دارید.
البته که من هیچ وقت معتقد نیستم درس و رشته تحصیلی میتونه نشان دهنده استعداد باشه.
مثلا خود من علاقه آنچنانی به رشته برق و مخابراتی که خوندم نداشتم و حتی هنوز هم ندارم و حتی کارم.
اما توی ایران متاسفانه، علاقه و استعداد در رتبه های دوم و سوم و حتی بعدی داشتن شغل قرار دارن.

بله همینطوره

beny20 پنج‌شنبه 15 خرداد 1399 ساعت 01:11 http://beny20.blogsky.com

آفرین آفرین ،
توی هر زمینه ای هنر داری ،
واقعا آفرین

یادت باشه برا من با چوب باید یه چیزی درست کنی

اگه اسممو بتونی رو یه چوب بنویسی
که دیگه عالیه ..

با تشکر

سلام بنیامین خان . چطوری پسر خوب . گفتم که mdf کاریم نه چوب ولی برات یک میز تحریر یا یک کتابخونه خوشگل به رنگ راش شاید هم آلدر که نارنجی تره در نظر گرفتم . اگه دوست داری بگو رنگشو عوض کنم .خیلی خیلی خوشحالم که دوباره تو بلاگ فعالی . دلمون گرفت بابا .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد