انشای امروز : اگر به خودم بود

بعد از دو هفته سرما خوردگی بد امروز اینقدر سبک تر شدم که یک ساعتی رفتم بیرون و با خانوم همسایه و سگش دور شهرک گشت زدیم . این خانوم موجود عجیبیه , مخلوطی از اشرافیگری ریشه دار , علاقه و  احترام عجیب به زیبایی و زبان تند و آتشین . نمی دونم شاید با روندی که من طی می کنم بیست سال دیگه من هم نسخه بدل ایشون باشم . اشکال من , اشکال بزرگ من اینه که هیچ وقت در زندگی هدفگرا نبودم . تصحیح می کنم قدرت جنگیندن برای اهدافم را نداشتم برای همینه که از بیشترشون به  صورت رویا های تکه تکه برای خالی کردن لحظات غمزده کارگاه استفاده می شه . این فقط یک یادداشت کوتاهه که به خودم یادآوری کنم حال روحی خوبی ندارم ولی می دونم که بهتر می شم . 

فکر تمام ساعت هایی که تو کارگاه باید بزور بسوزونم هم ناراحتم می کنه هم عصبانی و هر دو حس هم از این درک ناشی می شن که من وقت زیادی برای سوزوندن ندارم . اگه به خودم بود الان تو همین کرونا دنبال نیمه گمشده ام دنیا را می گشتم , روی ابریشم نقاشی های بیشتری با زمینه طوسی و لکه هایی به رنگ خون یا آبی طاووسی می کشیدم , اگه به خودم بود روزها کنار یک دریا - هر دریایی فرق نمی کنه - پابرهنه راه می رفتم و دکلمه های شاملو و آهنگ های جانی کش گوش می کردم , اگر به خودم بود بگذریم . بقول سعدی جان- فکر کنم -  " در اگر نتوان نشست "

نظرات 2 + ارسال نظر
زارا چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 01:16

خیلی دوست دارم با اون خانمه دوست بشم.چقدر خوبه که آدم یه اینطور کسی رو دور و برش داشته باشه.یک کتاب میخوندم درباره رفتار آدم ها توی فرهنگ های مختلف از قدیم تا الان.بعد تو هر قبیله یه آدم مسن وجود داشته که مسئول این بوده همه چیز رو درباره زندگی آموزش بده به بچه های جوان.یه چیزی شبیه این خانوم که تعریفش رو میکنی.از نوجوانی به بچه ها اموزش میداده و این مساله تو حامعه انسانی گم شده بخصوص توی جامعه بسیار بسته ما که خانواده ها مسایل بهداشتی رو خجالت میکشن اموزش بدن... کاش اینطور کسی رو داشتیم .

داوود جمعه 16 آبان 1399 ساعت 18:36 http://mountain2018.blogsky.com

بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

بد فکری هم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد