خلوت من در دنیایی که بیشتر مجازیه

وقتی در جامعه ای زندگی می کنیم که عملا از فردای خودمون هم خبر نداریم , اوضاع می تونه یکم - یا خیلی زیاد بستگی به نقطه نظر فردی داره -به بد یا بدتر یا بدترین حالت ممکن را در فاصله کوتاهی - به کوتاهی یک سلام و خداحافظ - از این رو به اون رو بشه . این وسط خیلی چیزها قربانی می شند . روابط انسانی یکی از اونهاست . در این مورد بخصوص من مصونیت دارم چون حتی قبل از کرونا هم تنهایی رو انتخاب کردم - تنهایی لغت درستی نیست , چون با خودش یک نوع اجبار و عدم انتخاب رو میاره - خلوت شاید کلمه مناسبتریه . من خلوت رو انتخاب کردم به دلایل مختلف و شخصی , ولی مهمترینش برمی گرده به عدم نیازم به دیگران برای لذت بردن از زندگی - اینجا لازمه که اعتراف کنم گاهی تنهایی مثل روح شب قبل از کریسمس به خلوت من میخزه و تمام لذتهایی رو که در جمع دیگران بودن بهمراه خودش دارد رو بیادم میاره - ولی در کل از اینکه اواسط هفته تنهایی تا ایستگاه دو می رم یا تنهایی کافی شاپ می رم و تنهایی مانتو می خرم و در رستوران در خلوت خودم غذا رو می بلعم لذت می برم - البته بیشتر این کارها مال قبل از کرونا بود - حالا تنهایی فیلم و سریال می بینم , گربه های مریض رو آنتی بیوتیک می دم , موقع پیاده روی در شهرک و گوش کردن به poets of fall تنهایی حلزون ها احمق رو که میان در پیاده رو جمع می کنم و پرتشون می کنم در چمن ها تا له نشن . بماند . مخلص کلام اینکه این خلوت خود خواسته باعث شد سبک زندگی من در کرونا عوض نشه , بغییر از این جریان ماسک زدن که انصافا اعصاب خوردیه .

پس تعجب من رو در نظر بگرید وقتی کسی نگرانم می شه . حالا خانواده به کنار , بیشتر منظورم آشنایان دوره , کسانی که حتی چهرشون رو هم ندیدم .

راستش روابط انسانی برای من مبحث نسبتا پیچیده ایه . دلایل وجودش رو می فهمم از نظر علمی اجداد دور ما مجبور بودند کنار هم باشند تا بتونن برای بقای خودشون زنده بممونن. ولی الان ؟ کافیه سقف بالای سرمون باشه و اینقدر پول در حسابمون که حتی غذا رو هم از بیرون سفارش بدیم و احتیاجی به هیچکس نداشته باشید ( البته در پرانتز واقعی عرض کنم که من هنوز اینقدر با صندلیم رابطه سمبیوتیک برقرار نکردم که این حد برسم  ) ولی ارتباط با دیگران ... همیشه در بهترین حالت برام ناامیدی در انتظار داشته - باز ناامیدی کلمه درستی نیست ؛ باید بگم عدم دواکنش متقابل مورد انتظار در برابر کنشی که من بانی اون بودم- راستش بغییر از خانواده و خیلی اوقات در خانواده هم , روابط برای من یکجور پازل کج و موج پر از توقعات و احساسات بی منطق و در بهترین تعریفی که می تونم بکنم پر از هرج و مرج بودن .پس تعجب من از اینکه کسی اینجا در همین محیط کوچک و بسته بلاگ اسکای نگرانم بشه برام - چه لغتی مناسبه ؟؟؟؟- گیج کننده است . تمام مدتی که من مشغول کوه پیمایی و تمرین روی تکلم و نگاه کردن یوتوب بودم , اونها نگران من بودند که آیا منم کرونا گرفتم یا نه - نگران هم کلمه مناسبی نیست - اونها واقعا ترسیده بودند , دسترسی به من نداشتند و بدترین حالتهای ممکن رو برای خودشون تصور کردند . حالا من وانمود نمی کنم که دلیلش رو می فهمم  , اما اینقدر در این موقعیتها بودم که بدونم آنها چه احساسی داشتند و از این بی توجهی خودم هم عمیقا متاسفم . ولی باز هم در شگفتم .چون تا امروز - سعی کردم - جوری با دیگران رفتار کنم که دوست دارم با خودم رفتار بشه - اگه من رو از نزدیک بشناسید مطمِِینم که ازم خوشتون میاد, بی برو برگرد - ولی طوری هم زندگی نکردم که بغییر از خانواده در نبودم کسی زیاد دلش برای من تنگ بشه . پس چرا ؟

من و زیبایی ( قسمت دوم - به امید خدا آخری )

وقتی صحبت از زیبایی میشه معیار شما کیه؟ رقیبتون , دوستتون , فلان بلاگر یا هنرپیشه ای معروف ؟ 

تو قسمت قبل دلیل اینهمه دویدن به دنبال زیبایی رو گفتم ولی یک نکته مهم رو جا انداختم - از قصد !- جذابیت : زیبایی اساسش بر تناسبه , هر کسی که اجزای صورتش  - فعلا کاری به هیکل ندارم - با هم تناسب بیشتری داشته باشند زیباتره. حتی یک نظریه هست که طبق  یک نمودار میزان زیبایی را بر اساس عدد می شه اندازه گیری کرد - و فکر کنید طبق این نظریه زیباترین زنان جهان کی هستند : امبر هرد و کیم کارداشیان , حالا کاری به شخصیت امبر و عملهای کیم ندارم - ولی واقعیت اینه که حتی در طبیعت هم موجوداتی که متناسب هستند زیبا ترند : تفاوت اسب رو در نظر بگیرید با زرافه , یا پلنگ با کفتار , کبوتر با کرکس - پس می بینیم که چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست - اما جذابیت کلا یک بحث دیگه است . نمونه کیم کارداشیان با مونیکا بلوچی را مقایسه کنید . اتفاقا شباهتهای زیادی هم دارند ولی  زیبایی عملی کیم و نگاه و  فریبندگی  مونیکا ی  مرموز  حرکات ظریف و زنانه اش غیر قابل مقایسه اند , نمونه وطنی اش گوگوش : شاید صدها زن  زیباتر از گوگوش باشند - که هستند ولی گوگوش به حدی دلبری و ملاحت داره که از همه خواستی ترش می کنه  . مثال ها مردانه اش هم در دنیای سینما لاقل زیاد پیدا می شود که فعلا وارد این بحث نمی شوم . خلاصه اینکه شاید لازم نباشه اونقدر هم زیبا باشیم اگر جذابیت چاشنی کار باشد , ولی جذابیت بر خلاف زیبایی یک امر پویاست , قابل قاب کردن نیست یا اگر هست باید در سطح بسیار بالا باشه . برای ما مردم عادی جذابیت در رفتار , طرز ایستادن , نوع راه رفتن , تن صدا و صدها عنصر دیگه هست که یک زن یا مرد را جذذذذاب می کنه . 

نکته جالب اینه جذابیت نیاز اولیه به زیبایی رو حل می کنه : هر کی که جذابه مسلماً خواهان داره , حتما مردها می خواهند به اسم اون زن جذاب اژدها بکشند و قلعه ها را فتح کنند و زنها برای مردهای جذاب حاضرند موهای خود را در انتظار سفید کنند , ولی جذابیت چیه ؟ حالا می خواهم از قیافه بیایم بیرون .چون اتفاقا جذابیت خیلی به رفتار و طرز فکر فرد بر می گرده : سلامتی جذابه : هیکل متناسبی که مشخصه برای حفظش وقت صرف می شه جذابه , دندونهای سفید و مرتبی که با سیگار و چای و دکتر نرفتن فاسد نشدند جذابه , پوست سالمی که برای داشتن و حفظش هزینه و وقت صرف می شه , جذابه . هر کسی که خودش رو دوست داره و تنها بدنی رو که در اختیار داره رو نه تنها دوست داره بلکه ازش بخوبی مراقبت می کنه جذابه . جالبیش اینکه وقتی که این طرز فکر به اخلاق فرد سرایت می کنه آدم ناخودآگاه جذابتر هم می شه : پسری که بجای اینکه دنبال دخترها بدوه برای خودش زندگی , سرگرمی و عادتهای خاص خودش رو داره خیلی جذابتر از اون پسریه که تمام مدت مثل " بوشوگ " تو لوک خوش شانس دنبال شماره دادنه , دختری که با هیچ مدل ماشینی سر از خونه آقایون در نمیاره که هیچ تا وقتی که طرف مقابل جدی بودن خودش رو ثابت نکرده اصلا به خودش زحمت فکر کردن درباره آقای مربوطه را نمی دهد هم فوق العاده جذابه . یک کلام کسی که جنسیتش , ارزشش و خط قرمزهای خودش رو می شناسه و مطابق اونها رفتار می کنه و برای اونچه که هست نه تنها ارزش و احترام قایله و بلکه تا جایی می ره که  این ارزش و احترام رو از دیگران هم طلب می کنه : بسیار جذابه . چرا ؟ چون تو این زمونه یا شاید هم همیشه خدا آدمهایی که خودشون را همه جوره دوست داشته باشند و برای بهتر شدن خودشون نه راضی کردن دل بقیه یا خالی کردن عقده های بچگی تلاش کنند بسیار کمیاب و خواستنی هستند .

همینطوریه که منم بسیار جذابم , یعنی خواهم بود بعد از اینکه لبم رو ژل زدم و دندونام رو کامپوزیت کردم . لمینت مژه هم خوبه ها .

من و زیبایی ( قسمت اول )

یادمه صبحهایی که سال سوم دبیرستان می رفتم - و همیشه هم خواب آلود و برزخ بودم - یه نقاشی بزرگ گل کنار میدان توحید بود که هر روز صبح توجهم رو جلب می کرد , فرض کنید روی یک دیوار بزرگ با حداقل سه متر ارتفاع یک دسته گل - که هنوزم نمیدونم چه گلی هستن - با استعداد و دقت یک بچه پنج ساله کشیده بودند و زیرش هم با خط انصافاً خوبی نوشته بودند :"خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد " .صحیح . بله . 

ظاهراٌ بندگان خدا هم به شدت به زیبایی علاقه مندند. از صنعت بسیار پر درآمد زیبایی گرفته  ومسابقه های ملکه زیبایی تا عملهای جراحی گرفته  و البته دو ماراتونی که صبح تا شب به صورت زیرپوستی در سطح خانواده ها و دوستان و عزیزان برای زیبایی بر قرار است و البته بوده - فرق الان با زمان مثلا مامانبزرگ اینه که  زیبا بودن و حفظش قابل دسترس , خریدنی و البته بسیار پررنگتر شده - تکنولوژی به همه این امکان رو می ده که تا می تونند عیبهای ظاهری خودشون را مثل  چرکنوس پاک کنند و زیبایی های خودشون رو برجسته تر . و درسته  که این موضوع برای ما که در کشور در حال توسعه - تکیه روی "در حال "با سرعت لاکپشتی - زندگی می کنیم و جنس من -که خانمها باشند - پر اهمیت تره ولی خوب فقط فروش محصولات زیبایی در آمریکا حدود  49 میلیارد دلار در سال پیش بوده و الان آقایون هم وارد گود شدند : هم در عرصه عملها و مراقبتهای زیبایی و هم در زمینه تلاش برای انتخاب زیباترین جفت مورد نظر برای خودشون : شاید  فرق الان با زمان مامانبزرگ اینه که معیارهای زیبایی عوض شدند . الان دیگه حتی دماغ معمولی هم قابل قبول نیست برای زیبا بودن باید دماغ عروسکی سربالا داشت . و البته که همه می تونیم ژست روشنفکری بگیریم و بگیم آدم باید از درون زیبا باشه , اما خودمون هم می دونیم که داریم دروغ می گیم : چون اگه هیچکی هم ندونه خودمون میدونیم که چه وقتهایی قرار پنهانی با آینه داریم و مدام در حال مقایسه اعضا و جوارح خودمان با دیگران یا حتی نسخه قبلی خودمون هستیم .من دروغگوی خوبیم ولی دیگه درمورد رسید آرایشگاهی که مثلا برام مژه میکاره یا اکستنشن مو می کنه و یا حقیقت تزریقات بوتاکسم - که البته به خوبی کاندیداهای ریاست جمهوری نیست - که نمی تونم دروغ بگم : سندش هست , بگم؟ بگم ؟ (چرا اینقدر سیاسی شد؟) واقعیت اینه که همه دنبال زیبایی بیشتر ظاهری هستیم .سوال اینه که آیا خوبه یا بده یا لاقل حد متوسطش کجاست ؟

من چه می دونم .منم یکی مثل میلونها انسان و زن دیگه  , درگیر این مشکلم و باورکنید اگه تا الان عمل خاصی نکردم یا آرایش آنچنانی ندارم بیشتر از روی ترس و تا حدی خجالته . 

ولی اونقدرها هم اوضاع من نامید کننده نیست  , شایددرعمل فرقی نباشه ولی لاقل این مدت کار کردن مدام با خانمها و محرم اسرارشون بودن درسهای بزرگی بهم داده : راستش هیچکس از ظاهر خودش راضی نیست , حتی اون همسایه های زیبایی که قبلا با کوهی از حسرت و حسادت  به زیبایی های طبیعی شون  نگاه می کردم بلاخره در آینه فروشگاه با فروشنده -که من باشم - درباره عیبهاشون و جالبتر ازهمه حسرتهاشون درد ودل میکنند و اونهایی که سعی کردند - تاکید می کنم سعی کردند - با عمل و لیفت و فیلر زیبا بشوند : تنها فرقشون بی باکی و حتی در بیشتر موارد از افراط در اعتمادبه دکترها و تفریط در اعتماد به خودشون بوده . 

پس درسته که الان مثل بقیه در اینستاگرام و یوتوب دنبال آخرین روشهای کشیدن خط چشم و بهترین دکتر برای لیفت شقیقه ام ولی می دونم که در انتها همه ما دنبال یک چیز بیشتر نیستیم : دیده شدن و شاید پسندیده شدن و مورد پسند باقی موندن . همه ما می خواهیم که شاهزاده خانوم قصه یک نفر دیگه باشیم بلکه  اون آدم ما رو از طلسمی که شرایط و گذشته و شاید آدمهای بد اسیرمون کردن نجات بده . همین .دونستن دلیل اینهمه حسرت و تقلا شاید این عطش برای زیبایی رو  کم نکنه ولی حداقل از عذاب وجدانی که هربار بعد از پرداخت هزینه کاشت ناخن سراغم میاد کم می کنه .و این ابتدای داستانه .